عسل ما آرتین

آرتین ۵ ساله

داداشی و اولین پیک نیک

امروز تصمیم گرفتیم بریم پارک چیتگر🌳🌲 اولش گفتیم غذا نبریم ولی وقتی رفتیم دیدیم یک جای خنک و توی سایه هست که کنارش منقل هم هست⭐️🌺🌷 مامان، تو و من پیاده شدیم و بساط پیک نیک رو گذاشتیم بابایی هم رفتن که کباب ر از خونه بیارن(چون پشیمون شدیم و وسایلش هم خونه حاضر بود)😋😋😋😋😋😋🤩🤩🤩 توی این فاصله من و تو رفتیم کاج جمع کنیم و توپ بازی کنیم🌲🌲⚽️ بابایی هم که برگشت با همدیگه UNO بازی کردیم و هر چهار بار هم تو اول شدی و من آخر🤭🤭🤭🤭 بعد از اون برای روشن کردن آتش زغال داشتیم اما چوب هم جمع کردیم و ریختیم توی آتیش و کباب مون رو روش پختیم😋😋 توی این فاصله هم تو رفتی چندتا سنگ و چوب بلند پیدا کردی و شروی کردی جنگیدن با درختای توی پار...
15 خرداد 1401

آرتین و نماز صبح

امروز صبح ساعت ۴ بیدار بیدار شده بودی و دیدی مامان دارن نماز صبح میخوانن. رفتی از مامان پرسیدی چند کَرته باید بخوانین؟ مامان کلی فکر کردن و گفتن گردنت درد میکنه؟ چی شده؟ تا آخرش معلوم شده منظورت از کَرته رکعت بوده😂😂😂😂😂 ۱۴۰۱/۰۳/۱۳💎
13 خرداد 1401

دایره لغات آرتینی

صبح بیدار شدم برای نماز صبح  بعد از چند دقیقه بیدار شدی و اومدی گفتی چند کَرته باید بخونین بعد بیاین؟ من پرسیدم گردنت درد میکنه؟ گفتی نه چند کَرته نماز بخونین میایین بخوابین؟ و من ترکیدم از خنده 😂😂😂 کَرته= رکعت
2 خرداد 1401
1